شناسهٔ خبر: 38139 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

در باب صلح و توسعه

صلح يعني عدالت يا جلوگيري از شكاف درآمدي شديد كنوني كه مردم را به خصم يكديگر بدل كرده و در صورت تداوم آن شيرازه جامعه را از هم مي‌دراند؛ صلح يعني ...

فرهنگ امروز/ كمال اطهاري:

رهاننده را چاره بايد نه زور (سعدي)

صلح يعني عدالت يا جلوگيري از شكاف درآمدي شديد كنوني كه مردم را به خصم يكديگر بدل كرده و در صورت تداوم آن شيرازه جامعه را از هم مي‌دراند؛ صلح يعني حفظ طبيعت و اختصاص بودجه و جلب مشاركت داوطلبانه مردم براي جلوگيري از خشك شدن درياچه اروميه و بستن داوطلبانه چاه‌هاي غيرمجاز و ارتقاي نظام آبياري براي جلوگيري از خشك شدن سفره‌هاي زيرزميني و فروريختن دشت‌هاي حاصلخيز؛ صلح يعني مشاركت و همكاري داخلي و با همسايگان براي توقف توفان شن در سيستان، خوزستان و كشانده شدن آن به تمام كشور، صلح يعني جلوگيري از بيكاري و فقر و گسترش اسكان غيررسمي (حاشيه‌نشيني) و ازدياد اعتياد و فحشا و كودكان خياباني، صلح يعني با سواد كردن ١٠ ميليون بي‌سواد ايراني؛ صلح يعني زمينه‌سازي براي كار و فعاليت علمي و مولدي كه از فرار مغزها جلوگيري كند و استقلال اقتصادي و رهايي از تك محصول نفت را به ارمغان آورد؛ صلح يعني مردم‌سالاري يا امكان گفت‌وگوي آزاد احزاب و انجمن‌هاي مدني براي به‌كار گرفتن خرد جمعي در باب توسعه و... در نتيجه صلح يعني توسعه.

اگر حاصل اجتماع انسان‌ها در چارچوب يك دولت ملي و همزيستي آنها از طريق دولت‌ها، توسعه پايدار براي همگان نباشد، صلح در درون ملت‌ها و در بين آنها برقرار نخواهد ماند. چون هنگامي كه چنين نشود به خاطر ستمي كه اينچنين بر انسان روا داشته شده است، جوامع از بيرون و درون دچار جنگ و خشونت كور خواهند شد. همان‌طور كه در كشورهاي پيرامون ما گروه‌هاي متعدد، به خصوص با اتكا به تفسيري از جهان كه آن را قدسي قلمداد مي‌كنند، حاضرند به خاطر دستيابي به توسعه‌اي كه پيش‌تر از آنها دريغ شده است با انتحار كور يا به قيمت نابودي خود، در جنگي بي‌سرانجام درگير شوند؛ و آنها كه مترصد فرصتند از بيرون بر آتش جنگ منطقه‌اي و داخلي هردم بيفزايند تا همه منطقه در اين آتش بسوزد. از همين رو است كه در بيانيه سال ١٩٨٦ مجمع عمومي سازمان ملل متحد، حق توسعه
(right to development) به عنوان مكمل حقوق بشر يا در واقع شرط تحقق آن رسميت يافته است. به موجب اين بيانيه، انسان‌ها به‌طور فردي و جمعي حق دارند از توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و از ميراث مشترك بشري بهره‌مند شوند و يكي از وظايف دولت‌ها اين است كه به‌طور مشترك با برقراري صلح و امنيت جهاني، زمينه‌ساز تحقق اين حق شوند.

گفتيم كه صلح يعني مردم‌سالاري، تا براي بركناري دولتمردان و زناني كه به راه كژ رفته‌اند، دادن راي كفايت كند تا مردم مجبور نشوند براي هدايت آنها به راه راست دست به خشونت بزنند. ملت ايران همواره و همواره به اثبات رسانده از حكومتي كه عدل و داد را حاكم كند با شجاعت و درايت دفاع مي‌كند و آنهايي را كه فره چنين حكومتي از آنها گريخته است را پادافرهي شايسته مي‌دهد. به قول ميرزاي ناييني، استبداد هم دنيا را از مردم مي‌گيرد و هم آخرت را و مردم‌سالاري حداقل دنيا را به مردم مي‌دهد. در واقع كساني كه با آيين‌هاي متفاوت، به جاي پافشاري خشونت‌بار بر آيين خود، به دنبال مردم سالاري‌اند به اين درجه از خرد رسيده‌اند كه خويش را داناي كل نپندارند و خرد جمعي را در نهايت برتر از دانش فردي خود بدانند و آنقدر مردم را دوست داشته و در نهايت به قوه تشخيص و قابليت استعلاي انسان باور دارندكه در پي برپايي استبداد ديني يا غيرديني نباشند. آنهايي كه در پي مردم‌سالاري‌اند، ادعايي بيش از اين ندارند كه با رعايت اصول مردم‌سالاري و صلح حاصل از آن، درنهايت راه توسعه جامعه كوتاه‌تر و كم درد و رنج‌تر خواهد شد. البته صلح مورد‌نظر سلطه‌گران، همواره صلح گورستاني يا خاموشي و سكوت مردم به بهانه صلح بوده است. اين صلحي است كه طبقات فرادست بر فرودست براي ادامه چيرگي و استثمار مي‌خواهند تحميل كنند و آزاديخواهان چنين صلحي را برنمي‌تابند. كساني كه با اتكا به انواع توجيهات تاريخي يا ديني و حتي صلح و دموكراسي در پي برپايي انواع ديكتاتوري‌ها و تحميل وحدت و همساني نظامات اقتصادي و اجتماعي با زور و خشونتند، راه توسعه و استعلاي بشر را طولاني‌تر و پردرد و رنج‌تر مي‌كنند.

تجربه تاريخي نشان داده است كه هيچ كشور خارجي حاضر نيست با ملتي توسعه‌يافته، يكپارچه دموكراتيك و صلحجو درگير شود. ملت ايران كه با شعار آزادي و استقلال، نظام جمهوري را با انقلاب اسلامي برپا كرده است بسيار ترسناك‌تر از نظام‌هاي غيردموكراتيك پيراموني است. پس ترس آنهايي كه با ما به جنگ وارد نمي‌شوند از آنچه است كه مردم كشورهاي پيراموني ما نداشته و ندارند؛ يعني خواست و پيگيري مردم براي آزادي و استقلال، به خصوص از مشروطه تاكنون وگرنه در خاورميانه دين غالب يكي است. در واقع برپا‌كنندگان امپراتوري (empire) كنوني جهاني، از مردمي مي‌ترسند كه در طول تاريخ، از كوروش تاكنون، ثابت كرده‌اند كه تنها به خاطر حفظ سنت‌هاي نيكو و حقوق و آزادي خود و ديگران حاضرند بجنگند، نه براي نقض آنها. اين مردم ثابت كرده‌اند كه استقلال و آزادي انديشه مي‌خواهند و براي آن در مقابل استبداد شرقي بابل و آشور، خلفاي جبار و امپراليسم قديم و جديد سر فرود نمي‌آورند. اين مردم ثابت كرده‌اند كه آزادي انديشه، آنها را غربي نمي‌كند. همان‌طور كه ابتدا فلسفه را از يونان گرفته و دوباره آن را به شيوه خود به غرب بازآموختند و بعد مكتب خسرواني و فلسفه يوناني را گرفته و آن را به فلسفه اشراق تبديل كرده‌اند. به راستي چه كساني به جاي چنين مردمي چنان از سستي ايمان و قدرت خود مي‌ترسند كه آزادي را امري غربي دانسته و مي‌خواهند از ترس خود مردم‌سالاري را حذف و خشونت را جايگزين آن كنند؟ به راستي در ايران چه كساني فكر مي‌كنند كه چنان از چنين مردمي داناترند كه از مردم‌سالاري يا خرد جمعي براي گزيدن راه راست بي‌نيازاند؟

 

صلح يعني:

اگر حاصل اجتماع انسان‌ها در چارچوب يك دولت ملي و همزيستي آنها از طريق دولت‌ها، توسعه پايدار براي همگان نباشد، صلح در درون ملت‌ها و در بين آنها برقرار نخواهد ماند.چون هنگامي كه چنين نشود به خاطر ستمي كه اينچنين بر انسان روا داشته شده است، جوامع از بيرون و درون دچار جنگ و خشونت كور خواهند شد.

 

روزنامه اعتماد

نظر شما